چگونه مانند یک رهبر بیندیشیم؟
- تهیه و ارائه نرم افزارهای سفارشی
- تجزیه و تحلیل کلیه ی اطلاعات(اکسل، دیتابیس و ...)
- تهیه و ارائه گزارشات، نمودار و داشبوردهای مدیریتی
- ارائه نرم افزارهای تحت ویندوز، وب و موبایل
- انجام امور دیجیتال مارکتینگ، بازاریابی و فروش
- طراحی سایت و فروشگاه اینترنتی
رسیدن به موفقیت سطح بالا مستلزم حمایت و همکاری دیگران است. و کسب این حمایت و همکاری مستلزم توانایی در رهبری است. موفقیت و توانایی در رهبری کردن دیگران_ یعنی وادار کردن آن ها به انجام دادن کارهایی که اگر راهنمایی نشده بودند انجام نمی دادند_ لازم و ملزوم یکدیگرند.
این چهار قاعده یا اصل رهبری عبارتند از:
1. با اشخاصی که دوست دارید تحت تاثیرشان قرار دهید، تبادل نظر کنید.
2. فکر کنید: راه انسانی برخورد با مشکل چیست؟
3. به پیشرفت فکر کنید. به پیشرفت ایمان داشته باشید. روی پیشرفت پافشاری کنید.
4. به طوری موقت، از مشورت کردن با خود دست بکشید.
اجرای این قواعد نتیجه بخش است. به کارگیری آن ها در موقعیت های روزانه پرده از اسرار واژه ی آب طلا داده شده ی رهبری برمی دارد.
بیایید ببینیم چگونه.
قاعده ی شماره ی 1 رهبری:
با افرادی که می خواهید تحت نفوذ قرار دهید، تبادل نظر کنید.
تبادل نظر با افرادی که دوست دارید تحت نفوذ قرار دهید شیوه ای جادویی است برای وادار کردن دیگران _ دوستان، آشنایان، کارمندان – تا آن گونه عمل کنند که شما دوست دارید.
نکته ای است: برای این که دیگران را وادار کنید کاری را انجام دهند که شما می خواهید، باید اوضاع را از دید آن ها ببینید. وقتی که تبادل نظر می کنید، راز این که چگونه افراد را به طوری موثری تحت تاثیر قرار دهید، برملا می شود.
دوست فروشنده ی بسیار موفقی به من گفت که قبل از سخنرانی وقت زیادی صرف می کند تا پیش بینی کند مشتریان احتمالی چگونه به سخنرانی او واکنش نشان خواهند داد. تبادل نظر با حضار به سخنران کمک می کند تا سخنران موفق، قوی تر و جالب تری را طرح ریزی کند. تبادل نظر با کارمندان به سرپرست کمک می کند تا راهکارهای موثرتر و مقبول تری تهیه کند.
قاعده ی شماره ی 2 رهبری:
فکر کنید: شیوه ی انسانی برخوردار با این مشکل چیست.
مردم در موقعیت های رهبری از شیوه های متفاوتی استفاده می کنند. یک رویه این است که حالت دیکتاتوری به خود می گیرند. دیکتاتور همه ی تصمیم ها را بدون مشورت با افراد ذی نفع می گیرد. او از شنیدن دیدگاه های زیردستانش راجع به یک موضوع امتناع می کند؛ چون د باطن می ترسد مبادا حق با زیر دستش باشد و آبروریزی شود.
دیکتاتورها زیاد دوام نمی آورند. شاید کارمندان مدت کوتاهی تظاهر به وفاداری کنند، لیکن طولی نمی کشد که ناراحتی پیش می آید. بعضی از بهترین کارمندان می روند، و آن هایی که می مانند متحد می شوند و علیه مدیر ستمگر توطئه می کنند. نتیجه این می شود که سازمان دیگر نمی تواند به به آرامی کار کند. به این ترتیب، دیکتاتور از نظر مافوقش سقوط می کند.
یک شیوه ی رهبری دیگر، شیوه ی بی روح و فنی «من مجری کتاب قانون هستم»، است. شخصی که این شیوه را به کار می برد، هر کاری را درست مطابق کتاب قانون انجام می دهد. او تشخیص نمی دهد که هر قانون یا سیاست یا طرحی فقط راهنمایی برای موارد متداول است. رهبر بعد از این با آدم ها مثل ماشین رفتار می کند. از همه ی چیزهایی که مردم دوست ندارند، بدترین آن ها این است که با آن ها مثل یک ماشین رفتار شود. کارشناس بی احساس و بی عرضه، شخصی یا الگویی ایده آل نیست. «ماشین هایی» که برای او کار می کنند، فقط بخشی از انرژی خود را توسعه می دهند.
«انسان بودن» می نامیم، بهره می گیرند.
قاعده شماره ی 3 رهبری:
به پیشرفت بیندیشید. به پیشرفت باور داشته باشید. روی پیشرفت پافشاری کنید.
یکی از تحسین آمیزترین چیزهایی که هر کسی می تواند راجع به شما بگوید این است که «او به پیشرفت باور دارد. او مرد این کار است.»
ترفیع در کلیه ی رشته ها نصیب افرادی می شود که به پیشرفت باور دارند و روی آن پافشاری می کنند. رهبران، رهبران راستین، کمیاب هستند. تعداد طرفداران وضع موجود (افرادی که می گویند: همه چیز بسیار خوب است بیایید همه چیز را خراب نکنیم) به مراتب بیشتر از افراد ترقی خواه (افرادی که می گویند: فضای زیادی برای ترقی هست. بیایید کار کنیم و آن را بهتر انجام دهیم) است. به نخبگان رهبری بپیوندید. دیدگاهی مترقی پیدا کنید.
دو کار ویژه هست که می توانید برای دیدگاه مترقی انجام دهید:
1. درهرکاری که انجام می دهید به ترقی بیندیشید.
2. درهر کاری که انجام می دهید به استانداردهای بالا بیندیشید.
قاعده ی شماره ی 4 رهبری:
از کار خود به طور موقت دست بکشید و ضمن مشورت با خود، از نیروی تفکر عظیم خود بهره برداری کنید.
ما رهبران را به عنوان افراد بی نهایت گرفتار مجسم می کنیم. و هستند. رهبری مستلزم بودن در کانون وقایع است. اما درحالی که اغلب نادیده گرفته می شود، درخور توجه است که رهبران زمان شایان توجهی را به تنهایی بگذرانند، تنها بدون هیچ چیز جز دستگاه تفکر خودشان.
دانشگاه های برجسته استادانی نیاز دارند که حداکثر هفته ای پنج ساعت تدریس کنند تا استاد بتواند وقتی برای فکر کردن داشته باشد.
شمار زیادی از مدیران تجاری برجسته را تمام روز معاونان، منشی ها، تلفن ها و گزارش ها احاطه می کنند. ولی با این که هفته ای یکصدوشصشت وهشت ساعت و ماهی هفتصدبیست ساعت آن ها را دنبال می کنند، می بینید که آن ها بخش شگفت انگیزی از وقت خود را صرف تفکر بی وقفه می کنند.
موضوع این است: شخص موفق در هر زمینه ای از کار خود، به طور موقت دست می کشد و به مشورت با خودش می پردازد.
رهبران از تنهایی بهره می گیرند تا قطعات یک مشکل را کنار هم بگذارند، راه حل هایی تعبیه کنند، برنامه ریزی کنند و در یک جمله، به تفکر عالی خویش بپردازند.
افرادی بی شمار موفق نمی شوند از نیروی رهبری خلاق خویش بهره برداری کنند، چون کسی جز خودشان مشورت می کنند. شما این نوع آدم را خوب می شناسید. او کسی است که به هر کاری دست می زند تا تنها نباشد. او برای این که خود را با مردم محاصره کند، دست به افراط می زند.او نمی تواند تنها بودن در دفتر کارش را تحمل کند، از آن رو به این طرف و آن طرف می رود تا آدم های دیگر را ببیند. به ندرت شب را به تنهایی سپری می کند. او نیاز مبرمی احساس می کند که در هر لحظه از بیداری اش با دیگران صحبت کند. او مقدار بسیار زیادی از حرف مفت و غیبت کردن ها را سریع در کام خود فرو می برد.
وقتی که شرایط این شخص را مجبور کند تا تنهای تنها باشد، راه هایی پیدا می کند که از لحاظ روانی از تنها بودن بگریزد. در چنین اوقاتی او به تلویزیون، روزنامه، رادیو، تلفن، و هر چیزی که جای روند تفکر را برای او بگیرد، پناه می برد. درواقع، او می گوید: «ببین، آقای تلویزیون، خانم روزنامه، ذهنم را مشغول کن. من می ترسم آن را با افکار خودم مشغول کنم.»
آقای من نمی توانم تنها بودن را تحمل کنم از تفکر مستقل اجتناب می کند. از ذهن خود در تاریکی نگه می دارد. او، از لحاظ روان شناسی، از افکار خود هراس دارد. با مرور زمان، آقای من نمی توانم تنها بودن را تحمل کنم به طور فزاینده به شخصی سطحی تبدیل می شود. دست به حرکات نادرست زیادی می زند. او موفق نمی شود ثبات هدف و ثبات شخصی پیدا کند. متاسفانه او از ابر نیرویی که در پشت پیشانی اش بلااستفاده مانده، بی خبر است.
آقای من نمی توانم تنها بودن را تحمل کنم نباشید. رهبران موفق از طریق تنها بودن ار ابر نیروی خویش بهره برداری می کنند. شما هم می توانید.