معرفی کتاب

معرفی کتاب خاطرات سفیر

خلاصه نوشته
  • تهیه و ارائه نرم افزارهای سفارشی
  • تجزیه و تحلیل کلیه ی اطلاعات(اکسل، دیتابیس و ...)
  • تهیه و ارائه گزارشات، نمودار و داشبوردهای مدیریتی
  • ارائه نرم افزارهای تحت ویندوز، وب و موبایل
  • انجام امور دیجیتال مارکتینگ، بازاریابی و فروش
  • طراحی سایت و فروشگاه اینترنتی

نیلوفر شادمهری در کتاب خاطرات سفیر به بیان چالش‌های یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه می‌پردازد که با نگارشی صمیمی و ساده، خواننده را به خوابگاهی در پاریس می‌برد و او را با رویدادها، تجربه‌ها و خاطراتش شریک می‌کند.

کتاب خاطرات سفیر

خاطرات دختر مسلمانی که در کشور فرانسه، هر چند برای ادامه‌ی تحصیل در مقطع دکتری حضور دارد اما سفیری شده است برای دفاع از حقیقت اسلام. مواجهه‌ی او با آدم‌های مختلف و اتفاقات متفاوت این خاطرات را جذاب‌تر می‌کند، از قبول نشدنش در بهترین دانشگاه فرانسه تنها به دلیل حجابش و دست ندادن با سرشناس‌ترین اساتید مرد تا برگزاری دعای عهد در اتاق خوابگاه و خواندن دعای کمیل برای «یک سلیم النفس».

نیلوفر شادمهری در این کتاب، حدود سی خاطره را به رشته‌ی تحریر درآورده که این مجموعه در واقع بخش اندکی از تمام خاطرات ایشان است.

خاطرات سفیر، خاطرات نویسنده (نیلوفر شادمهری) درباره ی خاطرات حضورش در خوابگاهی دانشجویی در فرانسه است. از همان ابتدای کتاب با چالش هایی رو به رو می شویم که یک ایرانی و در واقع یک خانم مسلمان شیعه در خارج از کشور ممکن است با آن مواجه شود.

 

معرفی کتاب خاطرات سفیر

در بخشی از کتاب خاطرات سفیر می‌خوانید:

کم‌کم داشت حالم از اون شرایط به هم می‌خورد. بچه‌ها متوجه نمی‌شدن که من دارم سر کار می‌ذارمشون یا واقعا متن شعر همین‌ قدر سخیفه. خدا خدا می‌کردم که هر چه زودتر اثر فاخری که می‌شنیدیم بساطش جمع بشه. اما همیشه درست توی همین شرایط زمان کش می‌آد و واحد گذشت زمان از ثانیه به شبانه‌ روز تغییر پیدا می‌کنه. سیلون دست‌ به‌ سینه وایساده بود و داشت سعی می‌کرد عمق نداشتۀ شعر رو بفهمه!

چند بار به سرم زد بهشون بگم: «ببینید بچه‌ها، این اصلا در سطحی نیست که اسمش رو شعر بذارم. طرف یه چیزی خونده رفته.» اما نمی‌شد. آبروریزی بود. بعد از اون‌ همه افاضات دربارۀ شعر و ادب پارسی و مردم ادیب کشورم جای همچین حرفی نبود. ویدد، که سمت چپ مغی نشسته بود و تا اون ‌موقع ساکت بود، گفت: «من فکر می‌کنم اصلا با معشوقش مؤدب حرف نمی‌زنه!» گفتم: «خب، البته بله، کلا شعرش جوری گفته شده که با آدم با فرهنگی طرف نباشیم!» مغی گفت: «خب، بعدش چی می‌شه؟»

 

قسمت هایی از کتاب خاطرات سفیر

قسمت هایی از کتاب خاطرات سفیر
دین اسلام می‌گه بهترین دوست شما کسیه که وقتی با اون هستید به یاد خدا بیفتید
صبحای یکشنبه توی اتاقم مراسم پرفیض دعای عهد بود و همه‌مون جمع می‌شدیم؛ خدا و من. مگه بیشتر از این هم نیازه کسی باشه؟
 یکی از ویژگیای فرانسویایی که من باهاشون سروکار داشتم این بود که طرف جمع بودن نه طرف حق! یعنی اگه با شما تنها بودن، حق با شما بود. کافی بود دو تا فرانسوی کنارشون باشه؛ اون وقت مخالف شما می‌شدن. اینه که اصلاً نمی‌شد روی مهربونیا و حمایتاشون حساب باز کرد.
 اگه ایستادگی روی عقیده‌ای صرفاً به دلیل قدمت ارزش داشت، مطمئن باشید پیامبر هم بت‌پرست می‌بود
 آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن می‌کنه وقتی مقابل یه خارجی قرار می‌گیره بهش حق نمی‌ده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه
همه همدیگه رو با اسم صدا می‌کردن؛ می‌خواد رئیست باشه، می‌خواد پیشخدمتت باشه، یا هر کس دیگه.
بگذریم.
یاد گرفته‌ام و اعتقاد دارم «مذهب بدون موضع»، به غایت درست و مستقیم که برود، به ترکستان می‌رسد.
 این باعث می‌شد اتفاقات روزمره را به اندازۀ درس‌هایم جدّی بگیرم و گاهی برایشان برنامه بریزم و هدفم فراتر از اتفاقی کوچک، مثل صرفاً «گرفتن یک مدرک دکترا»، باشد.
همۀ زندگی درسه. حیف که بعضی از درسا رو آدم دیر یاد می‌گیره
گفتم: «اما اون دستور مال مسلموناست. تو چرا نمی‌خوری؟» گفت: «مگه تو نگفتی این رو خدا گفته؟ … اگه واقعاً خدا گفته این رو نخورید، من هم نمی‌خورم. اگه خدا یه حرفی رو بزنه، دیگه به دین ربطی نداره.
چشمم افتاد به ساکا و چمدونای بالای سرم؛ همه در کنار هم، بدون سگ! اولین بار بود که دلم می‌خواست چمدون باشم. وقتم تموم شد. باید می‌نشستم! به خودم جرئت و دلداری می‌دادم که بشین. تو می‌تونی. سگه باهات فاصله داره. بشین. نترس. شجاع باش.
 نمی‌شود به مفاهیمی چون «حق» و «باطل» باور داشته باشی و به پیرامون خودت بی‌اعتنا بمانی.

 

معرفی کتاب خاطرات سفیر

خیلی عذر می‌خوام! من مسلمونم و با آقایون نمی‌تونم دست بدم. اصلاً قصدم بی‌احترامی نیست. این یه دستور دینیه. من نمی‌تونم تغییرش بدم
خیلی عذر می‌خوام! من مسلمونم و با آقایون نمی‌تونم دست بدم. اصلاً قصدم بی‌احترامی نیست. این یه دستور دینیه. من نمی‌تونم تغییرش بدم
«اشکای فرشته‌ها روی صورت تو چی کار می‌کنه دختر مسلمون؟!» سرش رو بلند کرد. نگاهم کرد. گفتم: «اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر خدا. تو خودت گفتی که تسلیم خدایی!»
 «مذهب بدون موضع»، به غایت درست و مستقیم که برود، به ترکستان می‌رسد
 نیشخندی زد و گفت: «امام من که نیست!» گفتم: «باشه. می‌خوای امام نداشته باشی؟ می‌خوای تنها باشی؟ پس کی تو رو نجات بده؟ .
«حضار» کارشون دست زدنه … این تویی که باید بدونی زندگی‌ت رو داری وقف اثبات چی می‌کنی …
 بهش لبخند زدم. گفتم: «ترجیح می‌دم عقایدم رو حفظ کنم تا مدرک دکتری انسم رو داشته باشم.»
 «دنبال حق بودن» مهم‌ترین عاملیه که اختلافات رو ناپدید می‌کنه؛ که اون‌قدر که اشتراکات اعتقادی آدما رو به هم نزدیک می‌کنه اشتراک زبان و ملیت و رنگ و نژاد حرفی برای گفتن نداره.
آدمای بی‌دینی نبودن. به اون چیزی که فکر می‌کردن درسته معتقد بودن. به نظر من، ارزش اونا خیلی بیشتر از کساییه که می‌دونن چیزی درسته و بهش عمل نمی‌کنن
باید برای خدا از عزیزترین متعلقاتت بگذری تا خدا برات دعوت‌نامۀ اختصاصی بفرسته

کتاب خاطرات سفیر


مشخصات کتاب خاطرات سفیر

  • نویسنده: نیلوفر شادمهری
  • تعداد صفحات: 136 صفحه
  • انتشارات: سوره مهر
  • موضوع: زندگینامه

آرش عظیمی

تمام تمرکزم بر این است که کسب و کارها به نتایج عالی در زمینه های توسعه سازمانی و بهبود عملکرد سازمانی دست یابند و خود را از هزینه ها و صرف زمانهای بسیار رهایی سازند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
error: Content is protected !!