تفکر استراتژیک چیست؟
- تهیه و ارائه نرم افزارهای سفارشی
- تجزیه و تحلیل کلیه ی اطلاعات(اکسل، دیتابیس و ...)
- تهیه و ارائه گزارشات، نمودار و داشبوردهای مدیریتی
- ارائه نرم افزارهای تحت ویندوز، وب و موبایل
- انجام امور دیجیتال مارکتینگ، بازاریابی و فروش
- طراحی سایت و فروشگاه اینترنتی
تفکر استراتژیک در مقایسه با سایر موضوعات و حوزههای مربوط به استراتژی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
تفکر استراتژیک به عنوان «یک توانایی فردی برای تفکر مفهومی، تخیلی، سیستمی و فرصتطلبانه برای رسیدن به موفقیت در آینده» تعریف شده است. اما برای درک این مفهوم، شناخت عناصر مهم در تفکر استراتژیک ضروری است.
هدف از تفکر استراتژیک، آموزش نحوه فکر کردن و اندیشیدن بر پایهی اصول استراتژی است.
از این منظر میتوان جنس آن را شبیه تفکر سیستمی دانست. تفکر سیستمی هم میتواند در فضای کسب و کار، به صورت گسترده مورد استفاده قرار بگیرد و تأثیرگذار باشد. اما به خوبی میدانیم که اثر اندیشیدن به شیوهی سیستمی به کسب و کار محدود نیست و میتواند بر سایر جنبههای زندگی ما نیز تاثیر بگذارد.
کم نیستند کسانی که تفکر استراتژیک را صرفاً به عنوان فکر کردن در مورد استراتژی یا حتی فکر کردن به استراتژی به کار میبرند.
تفکر استراتژیک (Strategic Thinking) چیست؟
هنری مینتزبرگ (Henry Mintzberg) از جمله نخستین کسانی است که تاکید کرد تفکر استراتژیک یک مقولهی مستقل و دارای ویژگیهای مختص خود است و نباید به سادگی آن را با برنامه ریزی استراتژیک یا سایر مفاهیمی که قبلاً در بحث استراتژی وجود داشتهاند اشتباه بگیریم.
اگر بخواهیم خلاصه کنیم تعریف تفکر استراتژیک (Strategic Thinking) عبارت است از :
ابزاری برای معرفی مفاهیم و رویکردها.
ولی معرفی تفکر استراتژیک از طریق تعریف آن کاری کم اثر است. علت این امر در پیچیدگی مفهومی این رویکرد نهفته است. تعاریف متعددی که برای تفکر استراتژیک ارائه شده، هر یک به جنبه هایی از این رویکرد توجه داشته اند. هرچند هیچ یک تمامی ابعاد را دربر ندارند. در چنین شرایطی بهتر است برای معرفی به جای تعریف، به ماهیت و ویژگی های تفکر استراتژیک پرداخته و بدین ترتیب تلاش شود تا نمای صحیحی از این رویکرد تصویر گردد.
از دیدگاه ماهوی تفکر استراتژیک یک بصیرت و فهم است. این بصیرت کمک می کند تا در شرایط پیچیده کسب و کار :
- واقعیت های بازار و قواعد آن به درستی شناخته شود.
- ویژگی های جدید بازار زودتر از دیگران کشف شود.
- جهش های(ناپیوستگی های) کسب و کار درک شود.
- برای پاسخگویی به این شرایط راهکارهای بدیع و ارزش آفرینی خلق شود.
تفکر استراتژیک مدیر را قادر می سازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف مورد نظر موثر است و کدام یک موثر نیست و چرا و چگونه عوامل موثر برای مشتری ارزش می آفریند.
این بصیرت نسبت به عوامل تأثیرگذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد می کند. بدون این تشخیص (صرف منابع مادی و معنوی)، سازمان برای دستیابی به موفقیت بی حاصل خواهد بود.
کن ایچی اومی (K.OHMAE) در کتاب معتبر خود با عنوان «تفکر یک استراتژیست» چنین اظهار می دارد که:
اگر موضوعات اساسی را تشخیص ندهید، هر قدر به خود و کارمندانتان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید، سرانجام نتیجه ای جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهد شد.
تفکر استراتژیک پیش بینی آینده نیست بلکه تشخیص به موقع خصوصیات میدان رقابت و دیدن فرصت هایی است که رقبا نسبت به آن غافل هستند.
جف بزوس (Jeff Bezos) بنیانگذار شرکت آمازون، هنگامی که در سال ۱۹۹۵ قابلیت فروش کتاب بر روی اینترنت را کشف و آن را تبدیل به یک کسب و کار کرد، تشخیص داد که توزیع کتاب بر روی شبکه اینترنت نه تنها هزینه ها را کاهش می دهد بلکه قابلیت هایی برای مشتری می آفریند که به هیچ وجه با نظام توزیع سنتی قابل تأمین نیست (خلق ارزش برای مشتری).
تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک شیوه خاص اندیشیدن است که می توان آنرا مهارت معماری استراتژی دانست برنامه ریزی استراتژیک نیز ابزاری برای پیاده سازی استراتژی های خلق شده از طریق تفکر استراتژیک و همچنین تسهیل تفکر استراتژیک می داند استراتژی یک برنامه نیست بلکه یک طرز نگرش است که اساس آن بر تشخیص فرصت های اصلی و محقق ساختن منافع نهفته در آن قراردارد تفکر استراتژیک برای سازمان چشم انداز می آفریند و به مدیران کمک می نماید تا در راستای این چشم انداز تصمیمات صحیحی را اتخاذ نمایند.
باور مدیران بر این است که افراد موفق قبل از عمل در مرحله اول فکر می کنند و سپس تصمیم می گیرند و بدین اعتبار احتمال شکست را کاهش میدهند استفاده از تفکر استراتژیک راهکاری است که ما رادر تصمیم گیری صحیح پیش از عمل یاری می دهند متاسفانه عدم وجود برداشت صحیح از ماهیت تفکر استراتژیک در میان مدیران موجب می شود تا آنان از دستیابی به دستاوردهای تفکر استراتژیک باز مانند.
اهمیت تفکر استراتژیک
تفکر استراتژيک در استمرار بقا و پيشرفت در محيط متغير و پوياي امروزي نقش بسيار مهمي را بازي مي نمايد. تفکر استراتژيک ابزاري است که به مديران کمک مي کند تا فرصت هاي جديد را خلق نمايند.
از جمله اهمیت های تفکر استراتژیک را می توان به نکات زیر اشاره نمود:
– تفکر استراتژیک در مقابل رویکردهای غیراستراتژیک رفتار متفاوتی را بر سازمان حاکم می کند.
– در این رفتار منابع سازمان بر فعالیت های ارزش آفرین متمرکز شده و از پرداختن به همه امور اجتناب میشود.
– این ویژگی چنانچه بر شناخت بازار و تشخیص صحیح عواملی که برای مشتری ارزش میآفرینند، متکی باشد، برای سازمان مزیت رقابتی خلق میکند و منافع کثیری را نصیب آن میسازد.
— نمودار تفکر استراتژیک در مقابل تفکر غیراستراتژیک در عکس پایین
ویژگی تفکر استراتژیک
- تفکر استراتژیک منعکسکننده سیستمها یا دیدگاه کلنگری اسـت کـه چگـونگی تـاثیر و دخالت بخشهای مختلف سازمان بر یکدیگر و همچنین محیطهای متفاوت را بررسی میکند .
- تفکر استراتژیک مظهر تمرکز بر هدف intent است که این در جهت مقابـل رهیافـت برنامهریزی استراتژیک سنتی است که بر ایجاد تناسب و سازگاری میان منابع موجود و فرصتهای نوظهور تمرکـز میکند ، هدف (تمایل ) استراتژیک عدم سازگاری یا تناسب اساسی میان اینها است .
- تفکر استراتژیک تفکر بهموقع است . متفکران استراتژیک ارتباط درونی گذشته ، حال و آینـده را درک میکنند .
- ایجاد و آزمون فرضیه، مرکز اقدامات تفکر استراتژیک است .
- تفکر استراتژیک موجب ایجاد قابلیت فرصتطلبی هوشیارانه میشود ، تشخیص و گـرفتن مزایـای فرصتهای کنونی در حال وقوع است .
ویژگیهای رهبرانی که موجب ایجاد تفکر استراتژیک در سازمان میشوند عبارتاند از :
- مهارتهای میان فردی قوی
- توانائی برانگیختن دیگران نسبت به چشمانداز Vision و انجام اقدامات مهم
- شور و اشتیاق و تعهد همهجانبه و فراگیر
- باور و حساسیت نسبت به همکاران
- تخصص در ایجاد و هدایت تیمها
- تخصص در اداره روابط ، ایجاد شعبهها و رابطهی دوستانه
- سطوح بالایی از ارزیابی ، شوروهیجان ، انگیزش و تعهد
- درک عمیق از کسبوکار و عملیاتش
الگوهای تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک جزء مکاتب توصیفی استراتژی است و بدین لحاظ به جای رویه ها و متدولوژی های تجویزی، الگوهای توصیف کننده چگونگی رویکرد را توصیه را ارائه می کنند. برای تفکر استراتژیک الگوهای متعددی ارائه شده است. در تمام الگوهای تفکر استراتژیک این مفهوم که یادگیری از محیط درونمایه اصلی شکل گیری تفکر استراتژیک است مورد توجه قرار گرفته است.
الگوی پیتر ویلیامسون (P.J.WILLIAMSON) ، الگوی جین لیدکا (J.LIEDTKA) و الگوی گری هامل از شناخته شده ترین این الگوها هستند. هریک از این الگوها، دارای ویژگیهای خاص خود بوده و از منظر خاصی به این رویکرد نگریسته اند، هرچند وجوه مشترک آنها نیز قابل توجه است.
تاکید الگوی ویلیامسون بر توانمندسازی سازمان ازطریق توسعه قابلیتها و شناخت بازار است، گری هامل ایجاد شوروشوق تازه در سازمان را برای خلق دیدگاه های جدید استراتژیک توصیه می کند و لیدکا تمرکز انرژی سازمــان بر اهداف را امری حیاتی می داند. علی رغم این تفاوتها همه الگوهای مذکور بر یادگیری به عنوان اساس درک رفتار بازار و بکارگیری آن درجهت گیری استراتژیک سازمان تاکید داشته اند.
پنجاه مدل برای تفکر استراتژیک
«کتاب تصمیم» که در قالب کتاب کار نوشته شده، میکوشد با ارائه پنجاه الگوی علمی تصمیم گیری، همراه با راهکارهای عملی، انتخاب درست را به امری آسان و ممکن برای انسانها تبدیل کند.
«کتاب تصمیم» با عنوان فرعی پنجاه مدل برای تفکر استراتژیک، نوشته مایکل کروگرس و رمان شپلر، با ترجمه ای از مهدی کریمی، عبدالله آقایی و الهام پارسا پور از سوی انتشارات تیسا در بازار نشر عرضه شد. در این کتاب، پنجاه الگوی مهم و مطرح در حوزه تفکر استراتژیک و تقویت مهارت تصمیمگیری، عرضه شده است. الگوهای تصمیمگیریِ ارائهشده در «کتاب تصمیم»، عملی و واقعگرا هستند و به شیوهای روان، سادهسازی شدهاند. ارائه این مدلها در قالب نمودار و تصویر، به افراد کمک میکند تا در لحظات سخت و در تصمیمگیریهای فوری و مهم، امکان انتخاب بهتری داشته باشند.
«چگونه خود را بهبود ببخشیم؟»، «چگونه خود را بهتر درک کنیم؟»، «چگونه دیگران را بهتر درک کنیم؟»، «چگونه دیگران را بهبود دهیم؟» و «حال نوبت شماست» عنوان بخشهای اصلی «کتاب تصمیم» است.
در بخش نخست این کتاب با عنوان «چگونه خود را بهبود ببخشیم؟» الگوهایی از جمله ماتریس سبد پروژه، مدل نوار لاستیکی و مدل راه حل تعارض ارائه شدهاند. در بخش دوم کتاب، الگوهایی همچون «ماتریس موسیقی»، «قطبنمای سیاسی» و «مدل پشت صحنه» برای بهبود درک افراد از خویش ارائه شدهاند. مدل «پنیر سوئیسی»، «مدل یادگیری دوحلقهای» و «مدل جعبه سیاه» نیز از جمله الگوهای ارائهشده در بخش بعدی با عنوان «چگونه دیگران را بهتر درک کنیم» هستند. «کتاب تصمیم» در بخش پایانی میکوشد با ارائه الگوهایی همچون «مدل شکاف در بازار»، «مدل تیم» و «مدل بهینهسازی نتیجه» به افراد نشان دهد که چگونه میتوانند با انتخاب و تصمیمگیریهای درست خود، عملکرد دیگران را بهبود بخشند.
در بخش پایانی این کتاب با عنوان «حال نوبت شماست»، استفاده از نقاشی به عنوان راهکار مناسبی برای رساندن منظور فرد به دیگران در هنگام گفتوگو توصیه شده است. در این بخش آمده است: «حتی مسائل کماهمیت و جزئی اگر بهموقع با تصویر نشان داده شوند، بهتر درک شده و با ملایمت بیشتری از سوی شنونده مواجه میشوند». در پایان این کتاب، یک پیوست 10 صفحهای شامل بیوگرافی مختصری از چهرههای سرشناس دنیای علم، هنر، سیاست و… است که در کتاب به جملات و راهکارهای آنان استناد شده است. در این میان، نام بزرگانی همچون آلبرت انیشتین، پابلو پیکاسو و مارتین هایدگر دیده میشود. این پیوست، به همت مترجمان کتاب تهیه و به ترجمه آن افزوده شده است.
در بخش نخست این کتاب، یکی از راههای بهبودبخشی به تصمیمگیریهای فردی با عنوان ماتریس آیزنهاور ارائه شده است که از جمله الگوهایی این بخش از کتاب می باشد. این الگو را به تأسی از سخن آیزنهاور، سیوچهارمین رئیسجمهور امریکا نام نهادهاند که میگوید: «اضطراریترین تصمیمها، بهندرت مهمترین تصمیمها هستند.»
این الگو، بر پایه تمایز میان مسائل مهم و اضطراری استوار است. بر اساس این الگو، کارهایی را که هم مهم و هم اضطراری هستند، باید در اولین فرصت انجام داد. این الگو به فرد پیشنهاد میکند تصمیمگیری برای زمان انجام کارهای مهم و غیر اضطراری را به زمان دیگری موکول کند، کارهای اضطراری و غیرمهم را به شخص دیگری محول کند و کارهایی را که نه مهم و نه اضطراریاند، بعداً انجام دهد.
تفکر استراتژیک – برنامه ریزی استراتژیک
آیا در دوران جدید، عصر برنامه ریزی استراتژیک به سر رسیده و نقش آن به تفکر استراتژیک سپرده شده است؟ رویکرد سازنده تر و مفیدتری هم برای این زمینه وجود دارد: تفکر و برنامه ریزی استراتژیک می توانند در کنار هم نقش مکمل داشته باشند. در این رویکرد، تفکر استراتژیک چشم انداز می آفریند و برای تبیین و پیاده سازی آن از ابزار برنامه ریزی استراتژیک استفاده می شود.
هنری مینتزبرگ «متفکران» را از «برنامه ریزان» استراتژیک جدا می داند. وی برای برنامه ریزان استراتژیک نقشهای موثری همچون گردآوری داده، همراهی متفکر استراتژیک در خلق استراتژی و مشارکت در پیاده سازی چشم اندازهای استراتژیک ذکر می کند ولی خلق چشم انداز و معماری استراتژی را حاصل تفکر استراتژیک می داند. در تفکر استراتژیک یک تصویر بزرگ و یکپارچه (و درعین حال کلی و فاقد دقت) از محیط کسب و کار شکل می گیرد. این شیوه نگرش لازمه کشف قواعد اثربخش و بکارگیری آنها در راستای پاسخ به مشتری است، درحالی که برنامه ریزی استراتژیک با تمرکز بر روی چشم انداز و جزئیات استراتژی خلق شده، داده های دقیق برای پیاده سازی استراتژی را فراهم می سازد.
تفکر استراتژیک جهت گیری مناسب سازمان را مشخص می سازد و برنامه ریزی استراتژیک سازمان را درجهت مشخص شده به پیش می برد. تفکر استراتژیک با سنتز عوامل موثر محیطی و درونی تصویر یکپارچه ای از فضای کسب و کار را در ذهن ایجاد کرده و زمینه را برای خلق پاسخ های خلاقانه و بدیع به نیازهای بازار فراهم می سازد و برنامه ریزی استراتژیک با روش های تحلیلی، اهداف استراتژیک را به برنامه ها و اهداف سالیانه و کوتاه مدت تبدیل کرده و گام های لازم برای پیاده سازی استراتژی خلق را فرموله می کند. شاید با این دیدگاه بهتر باشد برنامه ریزی استراتژیک، «برنامه ریزی استراتژی» و ابزاری برای پیاده سازی چشم انداز (حاصل از تفکر استراتژیک) تلقی شود.
بدین ترتیب، ابعاد تحلیلی و عقلایی استراتژی با ابعاد خلاقانه و هنری آن پیوند می خورد و یک رویکرد قوی مدیریتی حاصل می گردد. تیم اوشاناسی (T.O’SHANNASSY) این تلفیق را یک فرایند دیالتیک ذهنی بین تفکر واگرا و همگرا می داند. وی می گوید:
«درعین خلاق بودن باید خلاقیت را در دنیای واقعی پیاده کرد و درعین بهره گیری از قدرت سنتز می بایستی از قدرت تحلیل نیز استفاده کرد و بکارگیری پی درپی تفکر و برنامه ریزی استراتژیک راه دستیابی به استراتژی های بدیع و خلاقـــانه درعمل است».
این شیوه نگرش می تواند یک چارچوب اصولی برای پیوند نظریات کلاسیک و نوین استراتژی را فراهم سازد و الگویی برای مفهوم یکپارچه استراتژی باشد.
استفاده از تفکر استراتژیک فردی در سازمانها
سازمانهایی که قصد بهبود استراتژی خود را دارند، باید کارشان را با شناسایی افرادی که در تفکر استراتژیک حرفهای هستند، طبق این رویکرد سه مرحلهای شروع کنند:
-سازمان باید توانایی فرد در تفکر استراتژیک را افزایش دهد. این کار با آموزش یا استفاده از مدیران مجرب، کارمندانی با ظرفیت بالا و افرادی که علاقهمند هستند، امکانپذیر است.
-گروهی از افراد ماهر در تفکر استراتژیک تشکیل شود.
-بر همکاری در فرایند برنامهریزی استراتژیک تأکید شود. این همکاری چند جانبه است: از بالا، پایین و جوانب سازمان. نکتهی مهم در این همکاری، شناسایی بینشها و به اشتراکگذاری، ترکیب و به کار گیری آن بینشها همراه با منابع، برای رسیدن به مزیت رقابتی است.
هر فرد مجموعهی متفاوتی از تجربیات و دیدگاهها دارد. چالش این است که همهی این تجربیات و دیدگاهها به علاوهی بینشهای فردی، در کنار هم جمع شوند و به فهمی منطبق بر موقعیت و اهمیت اقدامات هماهنگ منجر شود.
نتیجه گیری!
برای یک مدیر، هیچ ادراکی مهمتر از فهم کسب و کار نیست. این بصیرت تنها به درک عوامل موثر و روابط بین آنها محدود نمی شود، بلکه کشف شهودی زوایای ناشناخته این فضا و خلق ایده هایی برای بهره برداری از آنها، تجلی ارزش آفرینی از این بصیرت است. تفکر استراتژیک رویکردی است که زمینه شکل گیری و توسعه این بصیرت را فراهم می سازد. تفکر استراتژیک مدیران را به سوی یادگیری سریع از محیط کسب و کار و بکارگیری خلاقیت برای خلق ارزشهای جدید فرامی خواند. این شیوه تفکر، چشم اندازهایی متمایز از رقبا را به همراه دارد. چشم اندازهایی که می تواند استراتژی های نوآورانه و مزیت بخشی را سبب شود. پاسخ مدیران برای دستیابی به موفقیت چندان دور نیست، ولی پاسخ از آن کسی است که سوالی دارد.